پارسال وقتی به دوستی که اينجا دکترا میخواند و چند سالی بود که اينجا زندگی میکرد گفتم بهترين خوبی اينجا اين است که برای خارجیها احترام قايلند و تازه ما که ايرانی هستيم و هر جا که برويم به ديد تروريست به ما نگاه میکنند اينجا دوستمان دارند و بيشتر از بقيه به ما احترام میگذارند نگاه سردی به من کرد و گفت: تو هر روز از سر کار به اداره میروی, در اداره با اروپاييهايي که خودشان هم مهمان هستند کار میکنی و عصر هم برمیگردی به خانه خودت. بگذار گذرت به اين جماعت بيافتد تا طعم خارجی بودن را بفهمی.
ديروز شرکت مسابقات فوتسال گذاشته بود. هشت تيم شرکت کرده بودند. تيم ما که اسمش Falcon (شاهين) بود چهار نفر ايرانی و يک نفر مالايي داشت. در گروه ما هيچ تيم ديگری بازيکن ايرانی نداشت.
مسابقه اول را با نتيجه پنج بر صفر برديم. بعد از بازی ديديم مالايیها دور هم جمع شدند و دارند بحث میکنند. بازی دوم ما که شروع شد بازيکن مالايي ما حاضر نشد وارد زمين بشود و مسوولين برگزار کننده بازيها هم نگذاشتند ما از تيمهای ديگر بازيکن بياوريم. نکته ديگر اين بود که هيچ تيمی بازيکن ذخيره نداشت. خلاصه ما را مجبور کردند تا با همان چهار نفر در مقابل پنج نفر بازی کنيم. قبل از بازی از داور پرسيديم آيا کسی که توی دروازه ايستاده میتواند پا به توپ شود و جلو بيايد؟ داور هم گفت Yes, Can .
با شروع بازی همين که توپ به دروازهبان ما رسيد و خواست حرکت کند داور خطا گرفت و جر و بحثهای ما هم به هيچ جايي نرسيد. خلاصه هر چه دويديم فايده نداشت و بچههای ما هم که عصبی شده بودند فرصتهای کمی هم که بدست میآمد خراب میکردند. بازی را باختيم و برای بازی بعد هم قبول نکردند که يار جديد بياوريم. يکی از مالاييها وقتی گل زد دستش را به حالت فحش جلو ما آورد که البته داور از بازی اخراجش کرد. ولی خب دقيقه آخر بود. حالا جالب اين هست که دروازهبان ما رفته بود برای يک تيم ديگر توی دروازه ايستاده بود.
از گروه ما تيمی که از ما پنجتا خورده بود رفت بالا. آخر سر دو تا تيمی که از گروه ديگه بالا اومده بودند و هر کدومش هم دوتا ايرانی داشتند اول و دوم شدند. ما که خيلی حال کرديم ولی مسوولان مسابقات از اينکه دوتا کاپيتان ايرانی جام اول و دوم را بردند بدجوری پکر بودند.
اينجا بود که فهميدم خارجی بودن يعنی چه. فهميدم من هنوز گذرم به صاحبخانه نيافتاده. ديروز تا الان دوباره به برگشتن فکر میکنم. میگويم کاش زودتر پروژهها فعال بشوند تا ما هم برگرديم.
آخ اينها چه دارند؟ نه نفت دارند نه گاز دارند و نه سواد. به قول رييس يکی از بخشها میگفت من تو کار مملکت شما موندم. پروژه را از ايران میآورند اينجا و شرکت ما هم مهندس از ايران استخدام میکند و به اسم شرکت استراليايي تو مالزی طراحی میکنند و میبرند ايران.
ما هم تو کار خودمون مونديم.
ديروز شرکت مسابقات فوتسال گذاشته بود. هشت تيم شرکت کرده بودند. تيم ما که اسمش Falcon (شاهين) بود چهار نفر ايرانی و يک نفر مالايي داشت. در گروه ما هيچ تيم ديگری بازيکن ايرانی نداشت.

مسابقه اول را با نتيجه پنج بر صفر برديم. بعد از بازی ديديم مالايیها دور هم جمع شدند و دارند بحث میکنند. بازی دوم ما که شروع شد بازيکن مالايي ما حاضر نشد وارد زمين بشود و مسوولين برگزار کننده بازيها هم نگذاشتند ما از تيمهای ديگر بازيکن بياوريم. نکته ديگر اين بود که هيچ تيمی بازيکن ذخيره نداشت. خلاصه ما را مجبور کردند تا با همان چهار نفر در مقابل پنج نفر بازی کنيم. قبل از بازی از داور پرسيديم آيا کسی که توی دروازه ايستاده میتواند پا به توپ شود و جلو بيايد؟ داور هم گفت Yes, Can .
با شروع بازی همين که توپ به دروازهبان ما رسيد و خواست حرکت کند داور خطا گرفت و جر و بحثهای ما هم به هيچ جايي نرسيد. خلاصه هر چه دويديم فايده نداشت و بچههای ما هم که عصبی شده بودند فرصتهای کمی هم که بدست میآمد خراب میکردند. بازی را باختيم و برای بازی بعد هم قبول نکردند که يار جديد بياوريم. يکی از مالاييها وقتی گل زد دستش را به حالت فحش جلو ما آورد که البته داور از بازی اخراجش کرد. ولی خب دقيقه آخر بود. حالا جالب اين هست که دروازهبان ما رفته بود برای يک تيم ديگر توی دروازه ايستاده بود.
از گروه ما تيمی که از ما پنجتا خورده بود رفت بالا. آخر سر دو تا تيمی که از گروه ديگه بالا اومده بودند و هر کدومش هم دوتا ايرانی داشتند اول و دوم شدند. ما که خيلی حال کرديم ولی مسوولان مسابقات از اينکه دوتا کاپيتان ايرانی جام اول و دوم را بردند بدجوری پکر بودند.
اينجا بود که فهميدم خارجی بودن يعنی چه. فهميدم من هنوز گذرم به صاحبخانه نيافتاده. ديروز تا الان دوباره به برگشتن فکر میکنم. میگويم کاش زودتر پروژهها فعال بشوند تا ما هم برگرديم.
آخ اينها چه دارند؟ نه نفت دارند نه گاز دارند و نه سواد. به قول رييس يکی از بخشها میگفت من تو کار مملکت شما موندم. پروژه را از ايران میآورند اينجا و شرکت ما هم مهندس از ايران استخدام میکند و به اسم شرکت استراليايي تو مالزی طراحی میکنند و میبرند ايران.
ما هم تو کار خودمون مونديم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر