۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

روزهای روشن

الان هشت ماه است که نه تنها وبلاگم را باز نکرده‌ام بلکه خاطرات روزانه‌ای که هميشه دست و پا شکسته برای خود می‌نوشتم را هم ديگر نمی‌نويسم. البته در اين هشت ماه بيش از هميشه دمخور سايت‌ها و تارنماها شده‌ام. آنچه در اين مدت در ايران رخ داده همه را غافلگير کرده است. زندگی را برای همه از روال عاديش خارج کرده است. از هر دو طرف. چه آنان که الان در اوين هستند و چه مردم داخل و چه خارج از کشور. حتا برای آنان که حکومت می‌کنند و فکر می‌کنند قدرت در دستانشان است. آنها هم بيم اين دارند که مبادا اين باد روزی تندتر بوزد. نادانسته که اين باد نيست که نسيمی است که آرام آرام همه را بيدار می‌کند حتا صاحبان قدرت را. اين باد قرار نيست کسی را با خود ببرد که اگر اينچنين بود تاکنون يا فرونشسته بود يا با خود برده بود.
جمعی از مردم اين سرزمين بيدار شده‌اند و آنکه بيدار شد دير يا زود ديگران را هم بيدار خواهد کرد. آنان که بيدارند خوب مي‌دانند که آنکس که در خواب است شايد دارد خواب شيرينی می‌بيند و بيدار کردنش ابتدا به کامش شايد خوش نيايد. خواب بعضی‌ها سنگين است و دير از خواب برمی‌خيزند. بعضی‌ها هم وقتی از خواب برمی‌خيزند مانند من عصبی هستند پس بايد مراقب همه اينها بود. ولی آنچه که روشن است اينکه بالاخره هم بيدار می‌شوند.
رهاشدن بر گُرده باد است و
با بی‌ثباتیِ سيماب‌وارِ هوا برآمدن
به اعتمادِ استقامتِ بال‌های خويش؛
ورنه مسأله‌يي نيست:
پرنده نوپرواز
بر آسمان بلند
سرانجام
پر باز می‌کند.

۲ نظر:

اعظم گفت...

به امید اینکه این بیدار شدن سریعتر باشه...

سرمایه دل گفت...

خوشحالم که برگشتی مجید امیدوارم ادامه بدی