۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه

سه اشتباه من

اين مطلب را که ديدم، گفتم خوب است من هم فکر کنم که اشتباهاتم چه بوده و اگر جرأتش را دارم آنها را بنويسم. اصلن شايد ناراضايتی نسبی‌ من از زندگی‌ نتيجهٔ همين اشتباهاتی باشد که من در طول اين سی‌ و چند سال انجام داده ام.

راستش وقتی‌ شروع کردم به نوشتن، ديدم اعترافشان برای خود من هم راحت نيست، چه رسد به اينکه بخواهم آنها را توی وبلاگ بگذارم تا ديگران هم بدانند.

ولی‌ خب بالاخره نوشتم تا اين خود سانسوری شرقی‌ را کمی‌ هم که شده کنار گذاشته باشم.

۱. در دوران دانشجويی، موسيقی‌ سنتی‌ را دوست داشتم و دوست هم داشتم شروع کنم به يادگيری نواختن سه تار، ولی‌ جرأتش را نداشتم، يعنی اعتقادم به من اين اجازه را نمی‌‌داد. هر وقت می‌خواستم شروع کنم به نظرات علما مراجعه می‌کردم و می‌‌ديدم موضوع محل اشکال است، الان فهميده‌ام که اشتباه کرده ام. موضوع محل اشکال که نيست هيچ، واجب عينی هم هست.

۲. سالهای بسيار، تا همين يک سال پيش از خواندن تاريخ متنفر بودم، ‌ هر وقت می ديدم کسی‌ تاريخ می‌خواند فکر می‌کردم خيلی‌ بايد آدم سطحی باشد، شايد بعضی از دوستانم که با علاقه از تاريخ خواندنشان برايم می‌گفته اند الان جا بخورند. ولی‌ خب من معتقد بودم که تاريخ را مورخانی نوشته اند که نان خور حاکمان بوده اند، و چون هيچ حاکم عادلی نبوده پس هرچه در تاريخ است دروغ است. الان اما می‌خوانم، گرچه همه را باور ندارم، و در ضمن به همه هم توصيه می‌کنم تا می‌توانند تاريخ بخوانند.

۳. روزگاری فکر می‌کردم که آدم هر وقت بخواهد می‌‌تواند مسير زندگيش را عوض کند، ولی‌ ديدم نه. حداقل من اين کاره نيستم. توی غرب البته اين خيلی معمول هست. ولی من با اينکه هميشه دوست داشتم مسير کاريم را عوض کنم و فکر می‌کردم بعد از چند سال کار کردن کاملن به دنبال يکی از رشته‌های انسانی خواهم رفت ولی هيچ وقت اين کار را نکردم. الان فکر می‌کنم کاش همان روز اول چرخيده بودم و اصلن به اين راه پا نمی‌گذاشتم.

خوب اينها اشتباهاتی بود که يادم اومد و حتمن هم اشتباهات بيشتری بوده است، در ضمن يک زمانی‌ ادعا می‌کردم که من توی تصميمم هيچوقت اشتباه نکرده‌ام ولی‌ خوب نوشته بالا خطای اون جمله را روشن می‌کنه. خوبيش اين هست که الان هر تصميمی می‌گيرم برايش ضريب خطا هم می‌گذارم.

۲ نظر:

علی گفت...

بزرگترین افسوس آدمی این است که حس می کند می خواهد اما نمی تواندو به یاد می آورد زمانی را که می توانست و نخواست!

سال نو مبارک

ناشناس گفت...

باسلام
هروزتان نوروز و نوروزی پیروز داشته باشید
هر کس در زمان به بصیرت و بینش نسبت به خودش میرسد و ان روز روز تولد خویشتن است پس باید گفت تولد روحتان مبارک
مجید عزیز همیشه براتون ارزویی روزهای بهی از مزدای دانای دادگر درستکردار میکنم
راستی واقعا تارخی را سطحی نگر میدونستی اگر تایخ مطالعه می کردید در کنار درسهای دانشگاهی یا هر چیز دیگه مطمئن باش که در هیچ کاری جز عقل و دل خودت به کسی ارجاع نمی کردی منبعی مستند تر از عقل نمی یافتی
بازم براتون ارزوی ویدایی میکنم
با تشکر