۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

نوروز

امروز وقتی داشتم جمع و جور می‌کردم که بيام خونه فکر می‌کردم که برای مدت زيادی نمی‌خوام برم سر کار. من هيچوقت در طول پروژه‌ ميزم را جمع نمی‌کنم و کلن خيلی مرتب نيستم ولی امروز ناخواسته شروع کردم جمع کردن و با اين حس که دو هفته نيستم و هر وقت برگردم ممکن هست يادم نياد که محاسبات و مدارکم چی به چی بودی, اونايي که اضافه بود دور ريختم و داشتم روی يکی از محاسبات پمپ‌ها يادداشت می‌ذاشتم که يادم اومد دوشنبه بايد برگردم سر کار. خيلی جا خوردم. اصلن باورم نمی‌شد که چنين حسی بهم دست داده. رايانه را خاوش کردم و ميز را توی همون حالت رها کردم و با صدای بلند گفتم "سال نو مبارک". مدير مهندسی برگشت و گفت کدوم سال نو. سال نو ايرانی؟ گفتم آره. گفت کی هست؟ گفتم فردا. 20 مارچ؟ وقتی گفتم آره, گفت چه موقع خوبی برای سال نو. می‌گفت يک گروهی توی انگلستان هستند که هنوز باورهای باستانی دارند و هميشه اين روز را جشن می‌گيرند. خيلی براش جالب بود وقتی گفتم بيش از دو تا سه هزار سال هست که ايرانی‌ها اين روز را جشن می‌گيرند و آغاز سال نو ماست.

داستان نوروز در شاهنامه جشن پايان دوران زندگی انسان به صورت ابتدايي است. جمشيد که چهارمين پادشاه از سلسله پيشينيان است در چند مرحله ساخت ابزار جنگی, پوشاک و کشاوزری را به مردم آموزانده است, حال تختی می‌سازد و آنرا با گوهرها می‌آرايد:

همه کردنی ها چو آمد پديد

به گيتی جز از خويشتن کس نديد

چو آن کارهای وی آمد بجای

ز جای مهی برتر آورد پای

به فرّ کيانی يکی تخت ساخت

چه مايه بدو گوهر اندر نشاخت

درخشش تخت هنگامی که به آسمان رفت مانند خورشيد تابان بود:

چو خورشيد تابان ميان هوا

نشسته برو شاه فرمان روا

مردم هم از شادمانی, روز به آسمان رفتن جمشيد را روز نو نام نهادند.

به جمشيد بر گوهر افشاندند

مر آن روز را روز نو خواندند

سر سال نو هرمز فرودين

برآسوده از رنج تن، دل ز کين

بزرگان به شادی بياراستند

می و رود و رامشگران خواستند

چنين جشن فرخ از آن روزگار

بمانده از آن خسروان يادگار

هیچ نظری موجود نیست: