۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه

شجريان

به هر الفی الف قدی برآيو

الف قدم که در الف آمدستم

سال هفتاد و پنج يا شش بود و من قسمتی از "نوا"ی استاد شجريان را جايي شنيده بودم. به قولن خيلی من را گرفته بود. رفتم نوارخانه دانشگاه گرفتمش ولی وقتی آوردم اتاق و گوش کردم اونی نبود که من شنيده‌بودم. کيفيتش هم خيلی پايين بود فردايش هم رفتم و نوا را گرفتم و مسؤول نوارخانه گفت اين نوا مرکب‌خوانی است ولی باز هم نبود. نوار را روز بعد پس دادم و هر چه گشتم "نوا"يي که می‌خواستم نيافتم. پسين مثل هميشه سوار اتوبوس دانشگاه شدم. از خيابان شانزده آذر راه افتاد, پيچيد توی خيابان انقلاب. يک نگاهی به راسته کتابفروشی‌ها کردم. توی جيبم هم نگاه کردم. ششصد تومان داشتم. حساب بانکم هم خالی بود. نوارهای استاد هم پانصد و پنجاه تومان بودند. موعد فرستادن پول هم نبود. اتوبوس پيچيد توی خيابان قدس. من ته اتوبوس بودم. آمدم جلو و به راننده گفتم بايستد تا من پياده بشم. پياده شدم رفتم اونطرف خيابان انقلاب. وارد اولين کتاب فروشی که نوار هم داشت شدم.

- نوار نوا داريد؟

- آره.

- قيمتش چند است؟

- پانصد و پنجاه

نوار و پنجاه تومانی اضافه را گرفتم و اومدم خيابان شانزده آذر, سوار اتوبوس کوی شدم و اومدم اتاق. نوار را گذاشتم توی ضبط صوت چند تکه اتاق. استاد خواند. هر دو طرف نوار را تا آخر گوش کردم. آخر سر خوشحال از اينکه نوا را گرفته‌ام.

هميشه شجريان برای من صدای خاصی بوده. برای همه حالت‌های روحی من شجريان خوانده‌است. دستان, بيداد, در خيال, بت چين, نوا و همه آنچه که بيرون داده.

دوستانم هميشه اصرار داشتند که من کارهای ديگر را هم گوش کنم. خيلی گوش کرده ام. ولی به دلم نچسبيده است. من از تکنيک در موسيقی چيزی نمی‌دانم ولی برايم مهم است که صدا چه آواز و چه تصنيفش به دل بنشيند. کارهای شجريان به دل من هميشه می‌نشيند. ولی هر کاری کردم نتوانستم از کارهای ديگران آن لذت را ببرم.

الان هم سی دی استاد تنها سی دی توی ماشين من است. هر روز که سر کار می‌روم يا اخبار بی‌بی‌سی و برنامه‌های بی‌بی‌سی گوش می‌کنم يا صدای استاد را. هنوز هم برايش جايگزينی پيدا نکرده‌ام.

ولی خب. من تا الان نتوانسته‌ام به کنسرت استاد بروم. اين را می‌خواستم برای يکی از دوستانم اينجا توضيح بدهم ولی نمی‌شد. آخر چطور امکان دارد کسی سمبل موسيقی کشوری باشد و تو هم عاشق کارهايش باشی و تقريبن هر روز هم گوش کنی ولی تا الان کنسرتش را نرفته باشی. متأسفانه استاد آنقدر مجال اجرا توی ايران را نداشت و هر وقت هم کنسرت داشت من عسلويه بودم.

اما حالا. اگر بگويم بهترين خبری که در سال جديد گرفته‌ام خبر اجرای استاد در لندن است اصلن دروغ نگفته‌ام. فردا می‌روم کنسرت استاد تا صدای دلنواز شجريان را اين بار نه از ضبط صوت اتاق يا ماشين که مستقيم بشنوم. اين برای من بهترين کنسرت خواهد بود. من می‌دانم. خيلی منتظرش بوده‌ام و نشده است. اميدوارم که فردا بشود گرچه هنوز هم باورم نمی‌شود. مرتب سايت دل‌آواز را نگاه می‌کنم که مبادا اجرا لغو شده باشد ولی تا الان که خبری نيست.

فردا می‌روم تا صدايی را که تقريبن پانزده سال است همدم من بوده‌است از نزديک بشنوم.

تقريبن همه دوستان من می‌‌دانند که من چقدر اين صدا را دوست دارم. سال‌ها پيش اين شعر باباطاهر را برای دوستی خواندم و گفتم مصداق اين شعر برای من شجريان است.

در هر هزار سالی يک راست قامت برمي‌آيد, و شجريان راست قامتی است که در اين هزار سال آمده‌است.

شجريان برای من هميشه مصداق اين بيت باباطاهر بوده‌است.

۱ نظر:

سرمایه دل گفت...

خوش به حالت پسر جای مارو خالی کن!